گوشه چشاتو بكش تو تصوير چي ميبيني؟؟



اينجا همه چي درهم



نظرات شما عزیزان:

پریناز
ساعت7:13---1 تير 1393
من میبینم نوشته فرشته.عشق.روشنایی.زیبایی.مهربانی .حس ناب

اعظم
ساعت21:52---30 خرداد 1393
مادر

ziziemdad
ساعت12:53---29 خرداد 1393
خیلی واضح مادر

ابوالفضل
ساعت14:15---25 خرداد 1393
کور شدم

هومن
ساعت12:31---23 خرداد 1393
ما مدعیان دل خزانی داریم
باحضرت دجال تبانی داریم
ما لافزنان ندبه و اشک و آه ایم

این جمعه نیا جام جهانی داریم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
[گل]


dina
ساعت11:19---23 خرداد 1393

حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه


مریم همون ماریا
ساعت17:52---22 خرداد 1393
ااااااا جالب بوووود ...

ehsan
ساعت22:33---21 خرداد 1393
عالیه مرسی

ترلان
ساعت1:38---20 خرداد 1393
اغا ما هیچی ندیدیم
چشم کووور شد والااا
خخخخخخ


Mehdi
ساعت20:02---17 خرداد 1393
مادر میبینم یا همون مامان

saeedsingle
ساعت15:39---17 خرداد 1393
سلامتی همه ی مــــــــــادرای جهااااااان


sajjad
ساعت10:54---17 خرداد 1393
عشقم مادر نفسم مادر همه زندگیم مادر

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 16 خرداد 1393برچسب:,ساعت 21:52 توسط zahra|